برای حسینم

ساخت وبلاگ

به نام خداوندگار عشقامروز ۸ اسفندماه یک هزار و سی صد و نود و هفتمن پدر و او مادراتفاق جدید و البته خدایییک انسان که قرار است به سربازان امام زمان اضافه شودبیست و هفت هفته و سه روز در وجودش در حال تکامل استیکسال و پنج ماه و هشت روز از تاریخ ۹۶/۶/۱ می گذردهیج وقت مثل دیگران حسرت دوران قبل را نخوردمچه دوران آشنایی و محرمیت و عقد و...چون هرچه جلو تر می رود عاشقانه تر عاقل می شومبناء زندگی که بر حکم خدا باشدعاقل ها عاشق می مانندو عاشق ها عاقل من و او دیگر ما نیستیمچون "ما" جمع من و اوستالان یک نفریمنمی گویم عاشقش هستم نمی گویم دوستش دارممیگویم که من او هستم و او مناو زینب، همسر و مادراو جهاد در راه خدا و من در کنارشهمسر، مادر، روزت مبارکو من الله توفیق + نوشته شده در چهارشنبه هشتم اسفند ۱۳۹۷ ساعت 10:44 توسط حسین وطن جو  |  برای حسینم...ادامه مطلب
ما را در سایت برای حسینم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahbobane77 بازدید : 38 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 16:58

نمیدانم این ۱۸ چه سری دارد که به محض ورود به آن با خود میگفتم چقدر زود ۱۸ ساله شدم و حال با خود میگویم این جناب ۱۸ از چه هراسان است که اینگونه میگریزد !آخرین روزهای ۱۸ سالگی خود را تجربه میکنم در حالی که از همین الان دلم برایش تنگ شده . نمی‌دانم این ۱۸ چه لذتی چه رازی چه چیزی دارد که اینقدر مرا مجذوب خود کرده و این عمر معصوم من است که مانند بچه ای پا برهنه و سر به هوا به دنبال بادبادک کاغذی دنیا میدود ، گاهی زمین میخورد ، گاهی خسته میشود ، گاهی شتاب میگیرد و گاهی هم می‌ایستد و با سکوت پر فریاد خود در چشمانم زل میزند .های ۱۸ سالگی من کجا میروی ؟! ز چه اینگونه شتابان پرواز میکنی؟! ۱۸ سالگی من ! حال که واپسین لحظات را در کنار هم هستیم میخواهم حقایقی را برایت بگویم و سر مگوی دلم را برایت بازگو کنم. این زینب ۱۸ ساله شما آنچنان غرق در تفکرات خود است که نمی‌داند فردا روزی در ۴۰ سالگی این نوشته ها را میخواند و با خود میخندد و افسوس ۱۸ سالگی خود را میخورد ؟! جای شکی نیست که تو برایم بهترین بودی و شاید عجیب نباشد که از سال ها پیش انتظار تو را می‌کشیدم .۱۸ سالگی معصوم من ! از تو عذر میخواهم از زمان های زیادی که از تو گرفتم و مشغول کارهای عبث و بیهوده شدم . میدانم باید از تو بهتر استفاده میکردم و حال که به آخر های عمرت رسیده ام ، دل تنگ تو هستم و دلتنگ لحظات با تو بودن . و مات و مبهوت هستم از اینکه این قطار ۱۸ به آخرین ایستگاهش نزدیک میشود و من باید از آن عبور کنم  و سوار ۱۹ همین قطار شوم .ای لعنت به عادت لعنت به عادت کردن که سخت به تو عادت کردم و دل کندن از تو برایم سخت است . ای کاش من هم با تو معصومانه متوقف میشدم . ببخش که تو را در این ساحل عمر تنها میگذارم اما تو با من باش ؛ م برای حسینم...ادامه مطلب
ما را در سایت برای حسینم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahbobane77 بازدید : 59 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 16:58

امروز و تو چه میدانی برمن چگونه گذشت... امروز 28 ام   مرداد   یک   هزار   و سیصد و نود و شش که البته در خاطرم نقش بست هر روز میبینمش و عکس آنچه فکر میکردم دارد پیش می رود گمان می کردم اگر هر روز ببینمش برایم برای حسینم...ادامه مطلب
ما را در سایت برای حسینم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahbobane77 بازدید : 58 تاريخ : دوشنبه 10 دی 1397 ساعت: 11:54

عاشقم…..اهل همین کوچه ی بن بست کناری ،که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ، تو کجا ؟کوچه کجا ؟پنجره ی باز کجا ؟ من کجا ؟عشق کجا؟طاقتِ آغاز کجا ؟ تو به لبخند و نگاهی ،منِ دلداده به آهی ، بنشس برای حسینم...ادامه مطلب
ما را در سایت برای حسینم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahbobane77 بازدید : 50 تاريخ : دوشنبه 10 دی 1397 ساعت: 11:54

به نام خدا امروز 30ام شهریور یک هزار و سی صد نود و شش ساعت 16:30 سرکار فروشگاه طب سنتی هستم دقیقا سی روز از محرمیت من با او می گذرد. جالب است هر روز که سپری می شود بیشتر به هم وابسته می شویم از آخرین برای حسینم...ادامه مطلب
ما را در سایت برای حسینم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahbobane77 بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 10 دی 1397 ساعت: 11:54

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم

تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم

دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود

مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم


برچسب‌ها: عاشق, دیوانه برای حسینم...
ما را در سایت برای حسینم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahbobane77 بازدید : 54 تاريخ : شنبه 23 دی 1396 ساعت: 1:25

دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفتآه از آیینه کـــه تصویـــر تـــو را قاب گرفت خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت در قنوتـــم ز خدا «عقـل» طلب مــــی کردم «عشق» اما خبر از گوشه ی محراب گرفت نتوانست  فـــرامــــوش  کند  مستــــی  را هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت کـــی بـــــه انداختن سنگ پیاپـی در آب ماه را می شود از حافظه ی آب گرفت؟! فاضل نظری برای حسینم...ادامه مطلب
ما را در سایت برای حسینم دنبال می کنید

برچسب : دیدن,خویش,خواب,گرفت, نویسنده : mahbobane77 بازدید : 89 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 19:16

شب آرامی بودمی روم در ایوان ، تا بپرسم از خود ، زندگی یعنی چه مادرم سینی چایی در دست ، گل لبخندی چید ،  هدیه اش داد به من خواهرم ، تکه نانی آورد ، آمد آنجا ، لب پاشویه نشست ، به هوای خبر از ماهی ها دست ها کاسه نمود ، چهره ای گرم در آن کاسه بریخت و به لبخندی تزئینش کرد هدیه اش داد ، به چشمان پذیرای دلم پدرم دفتر شعری آورد ، تکیه بر پشتی داد ، شعر زیبایی خواند ، و مرا برد ، به آرامش زیبای یقین  با خ برای حسینم...ادامه مطلب
ما را در سایت برای حسینم دنبال می کنید

برچسب : زندگی,چیست؟, نویسنده : mahbobane77 بازدید : 54 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 19:16

معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی نک سرده ی مهمان شد تا باد چنین بادا زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش عالم شکرستان شد تا باد برای حسینم...ادامه مطلب
ما را در سایت برای حسینم دنبال می کنید

برچسب : مولانا, نویسنده : mahbobane77 بازدید : 74 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 19:16

مگسی را کشتم

نه به این جرم که حیوان پلیدی ست ، بد است

و نه چون نسبت سودش به ضرر ، یک به صد است

طفل معصوم به دور سر من میچرید

به خیالش قندم

ای دو صد نور به قبرش بارد،مگس حوبی بود

من به این جرم که از فکر تو بیرونم کرد

آن مگس را کشتم


برچسب‌ها: مگس, خیال, فکرتو, کشتم برای حسینم...
ما را در سایت برای حسینم دنبال می کنید

برچسب : مگسی,کشتم, نویسنده : mahbobane77 بازدید : 64 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 19:16